«استيو جابز» هيچوقت درباره سرطان پانکراسش اطلاعات زيادي به ديگران و رسانهها نميداد. آن هم در جامعه و فرهنگي که ديگر جا افتاده بسياري از افراد مشهور وقتي به بيماري مبتلا ميشوند، درباره بيماريشان حرف ميزنند، مصاحبه ميکنند و سفير مبارزه با بيماريشان ميشوند...
مثل «مل گيبسون» کارگردان استراليايي که اعلام کرد براي ترک اعتياد به الکل به مرکزي براي ترک ميرود يا «آنجلينا جولي» که درباره سرطان پستانش حرف ميزند و مصاحبه ميکند يا «لارنس آرمسترانگ» قهرمان دوچرخهسواري که هميشه راهي براي مبارزه و کمک و آموزش به پيشگيري براي سرطان پيدا کرده است. آنها از بيماري حرف ميزنند تا تابوي ترس از آن را بشکنند. تابويي که گاهي فقط ترس از بيماري نيست و ترس از برخورد و نگاه ديگران است که به نوعي آنها را متهم به شيوهاي از زندگي ميکنند که باعث بيماريشان شده. شيوهاي که شايد آنها در آن صددرصد متهم نباشند و حتي اگر هم بودهاند، بهدليل ناآگاهي بوده. دوباره برگرديم به استيو جابز، مخترع و بنيانگذار شرکت اپل، کسي که بيمارياش را مخفي کرد و در اين مخفيکردن تنها نبود و خيلي از افراد هم مثل او بيماريشان را مخفي ميکنند، اما چرا؟ ترس؟ شرمندگي؟ شايعات؟ ترس از دست دادن کار يا شريک زندگي؟ محدود شدن؟ ترسي که در جامعه ما بيشتر از ديگر جوامع است و آدمهاي معروفش اين ترس را شايد بيشتر حس ميکنند، آنقدر بيشتر که اگر گوشي تلفن را برداري و از آنها بخواهي تا درباره بيماريشان به تو بگويند يا درباره بستري شدنشان در بيمارستان، تا جايي که بتوانند جواب نميدهند، حتي انکار ميکنند و بحث را تغيير ميدهند. البته بگذريم از عدهاي که زبان به حرف باز ميکنند تا از مشکلات دارويي و هزينههايي که ديگر به تنگشان آورده، بگويند و صدايي را به مسئولي برسانند. پنهان کردن بيماري و بيماريهايي که پنهان ميکنيم و خوبي و بدي دايره اين پنهانکاري موضوع ويژه اين هفته ماست.
بيماري کودک را از او پنهان نکنيد
دكتر سامرند سليمي
روانپزشك، عضو كميتههاي آموزش و رسانه انجمن روانپزشكان ايران
وقتي كودكي دچار بيماري ميشود، مخصوصا اگر اين بيماري جدي، ناخوشايند، مزمن و با درمان سختي همراه باشد، علاوه بر تمام فكرها و خيالهايي كه سراغ پدر و مادر ميآيد، دچار ترديدهايي ميشوند؛ مثلا اينكه در مورد بيماري فرزندشان با كسي صحبت كنند يا نه و اصلا لازم است كسي چيزي در اين مورد بداند؟
نگويم بهتر است؟
بيشتر والدين فكر ميكنند بهتر است به فرزندشان چيزي در مورد بيمارياش نگويند تا غمگين نشود، اما موضوع اين است كه نميتوان جلوي ناراحتشدن كودك را گرفت چون بيماري به هر حال روي او اثر ميگذارد. وقتي بچهها دچار چنين بيماريهايي ميشوند، از واكنش و برخورد اطرافيان و پدر و مادر و حتي پزشك، متوجه ميشوند مشكلي دارند، بنابراين پوشاندن حقيقت، خيلي وقتها عواقب بدتري دارد. البته قانوني وجود دارد مبني بر اينکه دليلي ندارد همه اطلاعاتي كه در مورد بيماري ميدانيم به كودك يا اطرافيان منتقل كنيم!
سكوت مطلق در مورد بيماري جايز نيست اما مثلا اگر ميدانيم بيماري فرزندمان 10درصد ممكن است باعث مرگ او شود، لازم نيست در مورد آن حرفي بزنيم. يادمان باشد بچهها خيلي چيزها را درك ميكنند و وقتي كسي در مورد آنچه پيش آمده با آنها صحبت نميكند، شروع ميكنند در ذهنشان خيالبافي
ترسناك در مورد بيماريشان و آن را خيلي بيشتر از چيزي كه هست، تصور ميكنند. يكي از چيزهايي كه به ذهن اين بچهها ميرسد اين است كه شايد چون كار بدي انجام دادهاند، خدا تنبيهشان كرده و به اين حال افتادهاند. پس صحبت نكردن در مورد بيماري، باعث نميشود از بروز مشكلات جلوگيري شود. مهم نيست سن كودك چقدر باشد، هر بچهاي با توجه به ويژگيهاي شخصيتي، شرايط رواني و ويژگيهاي فردياش، با بيماري و درمان با روش خاصي كنار ميآيد و واكنش او به بيمارياش خيلي وقتها به تجربههاي قبلي او درباره بيماري، بيمارستان و درمان بستگي دارد. وقتي كودكي ميشنود پدر و مادر و اطرافيانش وقتي از كسي ميرنجند او را نفرين ميكنند كه بيماري خاصي مثل سرطان بگيرد، يا كسي در خانوادهاش در اثر ابتلا به سرطان فوت ميكند، ممكن است در صورت ابتلا به اين بيماري افكار منفي سراغش بيايد. حتي واكنش پدر و مادر و اطرافيان در مورد بيماري، روي او و نگرشش تاثير دارد پس بايد اطرافيان به رفتارهايشان دقت داشته باشند.
يادمان باشد بيمار شدن بچهها، فقط تهديد و ناراحتي و رنج نيست، بلكه فرصتي است براي عشق ورزيدن و ابراز دوست داشتن و احساس دوست داشته شدن، ايجاد فضاي همياري در خانواده و دادن احساس مسئوليت به كودك بيمار و ديگر اعضاي خانواده.
چه كسي با بيمار حرف بزند؟
اينكه چه كسي در مورد بيماري با كودك صحبت كند هم اهميت دارد؛ بهترين فرد، كسي است كه بعدها قرار است بيشترين مراقبت و همراهي را با او داشته باشد. او بايد به كودك بگويد من كنارت هستم، از تو مراقبت ميكنم و نميگذارم اذيت بشوي. بيشتر بچهها وقتي ببينند كه ديگران با آنها در مورد بيماريشان صادقانه برخورد ميكنند، احساس آرامش و ارزشمندي ميكنند. وقتي والدين ميخواهند به كودك خبر بدهند، ابتدا احساس سردرگمي ميكنند، چون حجم زيادي از اطلاعات وجود دارد كه نميدانند بايد كدام را به كودك بدهند و كدام را نه. از سوي ديگر، آنها نميدانند فرزندشان در دنياي درونياش با اين مساله چطور كنار ميآيد و چه احساسهايي خواهد داشت.
من معتقدم غير از مراقبتهاي پزشكي، مهمترين وظيفه پدر و مادرهايي كه فرزند بيماري دارند، گفتوگو ضمن رعايت «خط?قرمز»ها است زيرا بعضي بچهها به صورت طبيعي، دوست ندارند درباره بيماريشان زياد با آنها صحبت شود و با اين كار به جاي اينكه آرام شوند، آرامششان از بين ميرود. مهم اين است كه باب گفتوگو را بازبگذاريم و به كودك بگوييم هر وقت دلت خواست درباره اين مساله صحبت كني، ما آماده هستيم. پدر و مادر بايد از فرصتها استفاده كنند و وقتي ميبينند فرزندشان در مورد بيماري كسي ميگويد، حواسشان باشد كه امكان دارد دلش بخواهد در مورد بيماري خودش هم حرف بزند و در اين مورد از او بپرسند. كارهايي وجود دارد كه براي آسانترشدن تبادل اطلاعات بيماري با كودك كمككنندهاند:
1- اجازه دهيد بداند شما به او عشق ميورزيد، بدون توجه به اينكه راجع به شما چه فكري ميكند و چه ميگويد. بارها به او بگوييد دوستش داريد.
2- به جاي اينكه در يك جلسه همه اطلاعات را در مورد بيمارياش به او بدهيد كه مثل آوار روي سرش خراب شود، اين كار را در فرصتهاي متعدد انجام دهيد تا زماني كافي براي هضم آنها داشته باشد.
3- به آمادگي كودك براي صحبت درباره دردها، ترسها، نگرانيها و آرزوهايش توجه كنيد.
4- بچههاي كوچكتر قبل از سنين دبستان نميتوانند خيلي انتزاعي فكر و مفاهيم عميق را درك كنند و بايد تدريجي به آنها اطلاعات بدهيد. بايد برنامهها را روزانه به آنها اعلام كرد؛ مثلا «امروز قرار است برويم فلان بيمارستان و در 4 ساعت اين كارها براي تو انجام ميشود و بعد برميگرديم خانه» اما با بچههاي بزرگتر ميتوان در مورد برنامههاي طولانيمدتتر هم صحبت كرد. درك بچههاي 3 تا 5 ساله از بيماري مبهم است و اگر ميخواهيم براي آنها توضيحي بدهيم، بايد خيلي ساده بدن را توصيف كنيم و بگوييم كجاي بدنش خوب كار نميكند و قرار است دارو بخورد تا قوي و سالم شود. اما به بچههاي 11-6 ساله بايد اطلاعات دقيقتري داد؛ مثلا اگر مشكل قلبي دارد، بگوييد: «قلبت يك مشكل كوچك پيدا كرده، بايد در بيمارستان وضع قلبت را درست كنند.»
بعد از 12 سالگي اما بچهها ميتوانند علتهاي مختلف بيماري را درك و تجزيه و تحليل كنند و برنامه و نقشه درمانشان را بفهمند. اتفاقا آنها خيلي خوب ميتوانند از خود محافظت كنند و مسئوليت بخشي از درمانشان را بپذيرند. معمولا بچههاي اين سنين، ترجيح ميدهند مساله بيماري را با خودشان حل كنند و كمتر در مورد آنها با كسي حرفي بزنند يا فقط در اين مورد با همسن و سالانشان صحبت كنند. اين موضوع گاهي پدر و مادر را ميرنجاند ولي بايد بدانيد اين رفتار طبيعي است.
چرا بعضي پدر و مادرها بيماري فرزندشان را پنهان ميكنند؟
اين جزو حقوق آنهاست كه در مورد بيماري فرزندشان به كسي چيزي نگويند اما خيلي مهم است كه اولياي مدرسه، معلم و مدير حتما از بيماري دانشآموزشان باخبر باشند. برخي پدر و مادرها فكر ميكنند پنهان كردن اين مساله از مسئولان مدرسه بهتر است چون باعث ميشود رفتار عادي با بچه داشته باشند و دوست ندارند فرزندشان انگشتنما شود. اين تفكر اشتباه است، چون اين بچهها به مراقبتهاي خاصي از نظر رواني و جسمي نياز دارند و اگر معلم از اين مساله مطلع باشد، اين مراقبتها را انجام خواهد داد. از سوي ديگر، يكي از افرادي كه بچهها ارتباط قوي و تنگاتنگي با او دارند، معلم است و ساعتهاي زيادي از روز را در كنار هم ميگذراند، بنابراين آموزگار ميتواند بخش زيادي از درمان رواني را برعهده بگيرد و نقش مهمي در اين زمينه داشته باشد.
البته استثنايي هم در اين ميان وجود دارد؛ آن هم درباره بچههاي منتسب به اختلال بيشفعالي و اختلال تمركز است. خيليوقتها براساس برچسبي كه به بچه زده شده، پدر و مادر اين مساله را با معلم در ميان ميگذارند اما ممكن است به جاي اينكه معلم انرژي بيشتري براي كودك بگذارد، از او نااميد شود و آموزش كمتري به او بدهد. حتي امكان دارد بيشتر بر حركات و رفتار او تمركز و تنبيهش كند!
اما در مورد برخي بيماريها، اطلاع داشتن اطرافيان و اولياي مدرسه ضروري است مثل سرطان، صرع، آسم و ... زيرا ممكن است كودك دچار مشكل شود و اگر كسي چيزي در مورد بيمارياش نداند، امكان به خطر افتادن او وجود دارد.
البته نبايد همه اطرافيان و همكلاسيها از اين موضوع باخبر شوند و بايد اجازه دهيم خودش تصميم بگيرد كه دلش ميخواهد آنها در مورد بيمارياش بدانند يا نه. اگر اينكه اقوام و دوستان از بيماري كودك بدانند او را دچار اضطراب ميكند، نبايد در اين باره با كسي صحبت كرد. اين كار پنهانكاري نيست و حفظ فضاي خصوصي فرزند است. مخصوصا در فرهنگ ما كه خيليها هنوز تصور ميكنند وقتي كسي مريض است، بايد مدام از او عيادت كنند در حالي كه مثلا كودكي كه شيميدرماني ميشود، سيستم ايمني ضعيفي دارد و لازم است با افراد محدودي در تماس باشد. از همه اينها مهمتر، چگونگي ارتباط برقراركردن با كودك بيمار چه با حرفزدن، چه نقاشي و ... است تا بتواند حسها و ترسهايش را بيان كند.
پدر و مادر بايد با خودشان و ساير اعضاي خانواده مهربان باشند و بدانند براي طي اين مسير دشوار به كمك ديگران نياز دارند. پزشكان در مورد اينكه لازم است چه اطلاعاتي به خود كودك و اطرافيان داده شود، راهنماي بسيار خوبي هستند.
از ميان بيماريهاي روانپزشكي، اختلال سلوك (رفتارهاي پرخاشگرانه، مقابلهجويانه و آزارگرانه كه بايد حتما درمان شود)، تشنج و اوتيسم را در بچههايي كه هوش خوبي دارند ولي به اوتيسم خفيفي مبتلا هستند، بايد با اولياي مدرسه و نزديكان در ميان گذاشت.
سرانجام اينكه نميتوان گفت اگر پدر و مادري بيماري فرزندشان را پنهان ميكنند مشكل خاصي دارند.
يادداشت
پنهانسازي بيماري؛ ريشه?ها و ميوه?ها
دکتر اميد علي احمدي
جامعهشناس و عضو هيات علمي دانشگاه
در جامعهشناسي پزشکي، بيماري يک پديده اجتماعي است. علت اين ادعا اين است که تعريف و بسامد بيماري از يک جامعه به جامعه ديگر، از يک زمان به زمان ديگر و از يک طبقه و سنخ اجتماعي به طبقه و سنخ اجتماعي ديگر تفاوت دارد و اين تاثير شرايط اجتماعي بر وضع سلامت جامعه و افراد آن است. بيماري از يک سو انحرافي از حالت تعادل محسوب ميشود و از سوي ديگر انحرافي از وضع سلامت بنابراين وقتي فرد در وضعيتي به سر ميبرد که با شرايط عمومي افراد جامعه متفاوت است و اصطلاحا نابهنجار تلقي ميشود، احساس ميکند از حالت سلامت انحراف پيدا کرده و ديگر طبيعي نيست. طبعا فردي که خود را نامتعارف بداند، سعي ميکند وضعيت خود را از ديگران پنهان کند. يکي از محققان بنام جامعهشناسي، از مفهوم «داغ» براي اين موضوع استفاده کرده است. گافمن اين پديده را به هويت خدشهدارشده فرد نسبت ميدهد. به اعتقاد وي، دو نوع داغ ميتواند وجود داشته باشد؛ داغ بياعتباري و داغ احتمال بياعتبار شدن. در مورد اول، بيماري يا معلوليت رخداده و قابل پنهان کردن نيست و نوع دوم به بيماري جسمي، رواني يا حتي يک آسيب اجتماعي ارجاع دارد که فرد ميتواند آن را پنهان کند. در صورت پنهان ماندن، فرد از برچسب خوردن در امان ميماند و در صورتي که نتواند آن را پنهان کند، احتمالا برچسبهايي مانند ناتوان، بيمار، نيازمند کمک و مانند آن ميخورد که زدودن آن به سادگي ممکن نيست. بيمار از نظر جامعهشناس شهير آمريکايي پارسونز دو نقش عمده دارد؛ اول آنکه بايد بپذيرد بيمار است و دوم آنکه براي بهبود خود تلاش کند. در اين صورت بيمار از تمام مسئوليتهاي فردي و اجتماعي خود معاف ميشود. اين نکته پاسخ به اين سوال است که چرا برخي بيماران بيماري خود را پنهان ميکنند؟ به بيان شفافتر آن که بيماري خود را پنهان ميکند، هنوز به لحاظ اجتماعي از مسئوليتش در خصوص بيمارياش معاف نشده است يا بيمار حدس ميزند به دليل آنکه مردم او را نميشناسند و از اقدامات او در نقشهاي بيمارياش آگاه نيستند، وي را مسئول بيماري خود تلقي ميکنند.
پنهانکردن بيماري در جامعه ما غير از دلايل گفتهشده، ميتواند علل ديگري نيز داشته باشد:
• بالا بودن آستانه بيماري: براي برخي طبقات اجتماعي مثل طبقات پايين و سنخهايي مانند مردان، پذيرش بيماري ديرتر از طبقات بالا يا زنان روي ميدهد و اصطلاحا تا بيماري «کارگر» نشود، آن را انکار ميکنند.
• ضعف آگاهيهاي عمومي مردم در حوزه پزشکي: وقتي مردم به قدر کافي از علت و پيامدهاي بيماريها آگاهي ندارند، با نسبت دادن دانستههاي خرافي يا ناخواسته به دليل ترس از عواقب بيماريها، آنها را خطرناکتر از آنچه هستند، تصور ميکنند و واکنش تندتري نشان ميدهند بنابراين مردم که واکنش ديگران را در برابر بيماريشان ديدهاند، سعي ميکنند بيماريشان را پنهان کنند.
• ترس از دست دادن موقعيت اجتماعي: بيمار همواره از اينکه در شرايط رقابتي از ديگر همگنانش باز ماند، نگران است. بيماري، فرد را در شرايط رقابتي، ضعيفتر از رقبا نشان ميدهد و فرد نميخواهد تزلزلي در موقعيت فعلياش پديد آيد.
• برخورد ناشکيبانه با بيماران و ناتوانان: در جامعه سنتي که همه همديگر را ميشناسند، افراد براي کسب منزلت اجتماعي يا ترس از از دست دادن آن، جانب افراد ضعيف را نگه ميدارند اما در جامعه شهري به دليل امکان پنهانشدگي، سرعت زندگي اجتماعي و ناشناختگي، افراد عموما به ديگران بيتوجهند، حتي اگر اين ناتواني ابراز شود بنابراين فرد در جامعه مدرن نيازي به ابراز بيماري خود ندارد.
• عدم توجه به بيتوجهي مدني: بي توجهي مدني به اين معني است که فرد در برخورد با ديگران بايد از توجه مستقيم به مردمان، خودداري کند. نمونه اينکه در آسانسور معمولا افراد به شکلي نشان ميدهند به ديگران بيتوجهند. اين پديده در جامعه شهري بايد آموخته شود و خودبخود وجود ندارد. جامعهاي که مردمانش به قدر کافي در اين خصوص تربيت اجتماعي پيدا نکردهاند، با توجه بيش از اندازه به بيماران و افراد متفاوت، عملا باعث رنجش آنان ميشوند بنابراين بيماران در جامعهاي که بيتوجهي مدني در آن رشد نکرده است، سعي ميکنند بيماري خود را پنهان کنند.
• احساس بينيازي: وقتي فرد احساس ميکند کاري از دست کسي برنميآيد، از واگويه کردن مشکل خود، خودداري ميکند.
پيامد و عواقب پنهان کردن: اولين پيامد پنهان کردن بيماري اين است که فرد به عنوان بيمار از مسئوليتهايش معاف نميشود و اگر به دليل بيماري نتواند به وظايف خود عمل کند، عملا خود را در معرض نقد و طعن ديگران قرار خواهد داد. دومين پيامد آن است که فرد از درمان بيمارياش بازميماند چون جامعه و اطرافيان فرصت پرداختن به درمان را به وي نخواهندداد. سومين پيامد پنهانکردن بيماري، ايجاد نوعي بدبيني و نقد ناخودآگاه از اطرافياني است که ملاحظه لازم را نداشتهاند و به نوعي برخورد فردي و حتي کشاکش دروني ميانجامد. در اين صورت فرد ناتواني خود را به ديگران نسبت ميدهد.
راهکار: با توجه به علل و پيامدهاي پنهان کردن بيماري، ميتوان 3 پيشنهاد در سطح فردي، بينفردي و اجتماعي ارائه کرد:
در سطح فردي: لازم است تکتک افراد جامعه کلي اطلاعات و آگاهيهاي لازم را درباره بيماريها و علل، نشانهها و پيامدهاي آن بهدست آورند، آموزشهاي لازم براي حذف کليشهها و باورداشتهاي نادرست درباره بيماري و بيماران داده شود تا افراد بياموزند که چگونه با بيماران و ناتوانان برخورد کنند و شيوه برخورد با بيماري خود و ديگران را بياموزند.
در سطح بينفردي: لازم است با آموختن بيتوجهي مدني و در عين حال ايجاد حس مسئوليت فردي و اجتماعي در قبال ناتوانان و بيماران، همه در مناسبات اجتماعيشان بدون ارجاع و توجه مستقيم به ناتواني، به بيمار کمک کنند.
در سطح اجتماعي: لازم است با تغيير در مقررات سازمانها و ايجاد شرايط ساختاري لازم مثل طب کار، طب آموزشگاهها و مانند آن، زمينه براي مراجعه و کمک به بيماران چه بخواهند و چه نخواهند، فراهم شود.
در هر حال، اينکه بيماران بيماري خود را پنهان ميکنند، نشانه ضعف فرهنگ عمومي در برخورد با بيمار و بيماري است و از يک مسئوليت مغفول اجتماعي خبر ميدهد.
بگومگوهاي ايدز
اگر اچآيوي مثبت هستيد، به همسرتان بگوييد
دکتر عباس صداقت
رييس اداره کنترل ايدز وزارت بهداشت
گاهي اين سوال براي بيماران مبتلا به ايدز پيش ميآيد که بايد بيماري خود را به چه کساني خبر بدهند. براي پاسخ به اين سوال، بايد بدانيد براساس تجربيات موجود در ديگر کشورها، ما استراتژي پيشگيري مثبت از ايدز را در دستور کار داريم. معناي اين استراتژي، آن است که اگر تمام افراد اچآيوي مثبت مراقب باشند که ويروس از بدن آنها به ديگر افراد جامعه منتقل نشود، بهترين کار را در پيشگيري از چرخش ويروس و بالا رفتن نرخ ابتلا به اين بيماري عفوني انجام دادهاند. بر همين اساس، باشگاههاي مثبت در کشور ما راهاندازي شدهاند و وظايف اين باشگاهها، تلاش براي آموزش دادن به افراد مبتلا به اچآيوي مثبت است تا بدانند چطور بايد از انتقال بيماري در سطح جامعه جلوگيري شود. از طرف ديگر، باشگاهها نقش توانمندسازي اين بيماران را براي پذيرش نقشهاي اجتماعي خود در جامعه دارند. ضمن اينکه در کنار رعايت خود اين افراد، بايد انگ و تبعيض ناشي از ايدز هم از روي آنها برداشته شود يا حداقل کاهش پيدا کند تا بتوانند از حقوق شهروندي خود، برابر با ساير افراد جامعه، بهرهمند شوند.
نکته مهمي که درباره ويروس اچآيوي وجود دارد، اين است که بيشتر ميتواند از راههاي پرخطر مانند تماس جنسي، اعتياد تزريقي يا فرآوردههاي خوني آلوده از بيمار به سالم منتقل شود. اين بيماري، مانند ساير بيماريهاي واگيردار ويروسي (مثل سرماخوردگي يا آنفلوآنزا)، از طريق عطسه، سرفه، دستدادن يا روبوسي منتقل نميشود بنابراين افراد مبتلا به اين بيماري ميتوانند بدون دغدغه مانند ساير افراد جامعه از مکانهاي عمومي (مثل استخر) و وسايل حمل و نقل عمومي استفاده کنند و مشکلي هم براي ديگران به وجود نميآيد. حتي استفاده از ظرف و ليوان مشترک هم باعث انتقال بيماري نميشود. از اين رو، نيازي نيست که چنين بيماراني، دوستان يا همکاران خود را در جريان بيماريشان قرار دهند.
با اين حال، افراد مبتلا به اين بيماري از نظر اخلاقي موظفند همسر خود را در جريان بيماريشان قرار دهند تا هنگام برقراري رابطه زناشويي از وسايل پيشگيري از بيماري مناسب مانند کاندومهاي زنانه يا مردانه استفاده کند. ضمن اينکه رابطه زناشويي محافظتنشده، بههيچ عنوان به چنين افرادي توصيه نميشود. از طرف ديگر، اگر اين بيماران نيازمند استفاده از وسايل تيز و برنده در مراکز درماني هستند يا با خون و فرآوردههاي خوني سر و کار دارند، بايد کادر درمان را در جريان بيماريشان قرار دهند تا مشکلي پيش نيايد. البته تمام عرضهکنندگان خدمات درماني بايد نهتنها به دليل مبتلانشدن به اچآيوي، بلکه به دليل امکان ابتلا به هر نوع بيماري عفوني و منتقله از راه خون، حتما براي هر بيمار از وسايل استريل جداگانه استفاده کنند و اگر متوجه ابتلاي بيمارشان به ايدز شدند، با او برخورد تند و زنندهاي نداشته باشند. شايد طرد بيمار با رفتار زننده، باعث شود که او در مراکز ديگر و مراجعات بعدي، بيمارياش را پنهان کند. محيط مراکز درماني، بايد عاري از هرگونه انگ و تبعيض براي تمام بيماران، از جمله افراد اچآيوي مثبت باشد. نکته ديگر درباره مطرحکردن بيماري با آرايشگر است که اصلا نيازي به اين کار وجود ندارد. خوشبختانه طي سالهاي اخير، استفاده از لوازم اصلاح جداگانه مانند تيغهاي مجزا براي مشتريان در آرايشگاهها رواج پيدا کرده است. با اين حال اگر خود بيمار در مورد انتقال بيمارياش نگراني و وسواس خاصي دارد، ميتواند بهجاي مطرح کردن موضوع با آرايشگر، خودش تمام وسايل شخصي مانند تيغ، قيچي و موچين را همراه داشته باشد. ضمن اينکه همه افراد بايد بدانند شيوع انتقال ويروس اچآيوي از راههايي جز رابطه جنسي پرخطر و اعتياد تزريقي، بهقدري کم است که اصلا نميتوانيم آنها را چندان مخاطرهآميز بدانيم. درنهايت اينکه توصيه به استفاده از لوازم آرايشي و بهداشتي فردي چه در خانه و چه در آرايشگاه و استخر، براي تمام افراد جامعه مطرح است و ربطي به مبتلا بودن يا نبودن به ايدز ندارد.
بگومگوهاي بيماري?هاي عفوني
اگرهپاتيت داريد، به پزشک و دندانپزشک و همسرتان بگوييد
دکتر افشين عليزاده
متخصص بيماريهاي عفوني، عضو هيات علمي دانشگاه علوم پزشکي شهيد بهشتي
هريک از افراد جامعه ممکن است به بيماريهاي مختلفي مبتلا باشند و اصلا نيازي به بيان بيماريشان نزد ديگران هم وجود ندارد اما ماجرا درباره بيماريهاي عفوني فرق ميکند. در ميان بيماريهاي عفوني، بحث ابتلا به اچآيوي، کمي مهمتر و پررنگتر است. اين بيماري ويروسي، بهسادگي ميتواند از طريق رابطه جنسي، اعتياد تزريقي و خون و فرآوردههاي آن منتقل شود. از طرف ديگر، برخي بيماريهاي عفوني ديگر مانند هپاتيتهاي B و C هم قابلانتقال با خون و فرآوردههاي خوني هستند. با اين حال، در مشاورههاي خود، به اين بيماران توصيه ميکنيم فقط افرادي که مراوده نزديکي با آنها دارند (مانند همسر) را در جريان بيماريشان قرار دهند. پزشک يا کادر مشاوره حق ندارند بستگان بيمار را در جريان بيماري او قرار دهند. حتي اگر همسر فرد هم از گروه مشاوره بخواهد دليل مراجعه بيمار به کلينيک را بگويند، بازهم مشاوران حق بيان دليل را ندارند. با اين حال، فرد مبتلا در کلينيکهاي مشاوره، آموزشهايي ميبيند تا بداند که بايد پزشک، دندانپزشک و همسر خود را در جريان بيماري عفوني خود بگذارد تا بتوانند پيشگيري شخصي را براي جلوگيري از مبتلا شدن انجام بدهند. گروه مشاوره، فقط ميتواند جريان بيماري را به قاضي، آن هم با حکم دادگاه بگويد. در غير اينصورت، برملا کردن اسرار بيمار، شامل حکم حقوقي و مجازات خواهد شد. از ديگر بيماريهاي عفوني که فرد بايد همسر خود را در جريان آن بگذارد، ابتلا به تبخال تناسلي است. بهطور کلي، افرادي که مبتلا به هر نوع بيماري جنسي قابلانتقال هستند، بايد همسر خود را در جريان بگذارند تا از وسايل مناسبي مانند کاندوم براي پيشگيري از انتقال بيماري استفاده شود.
نکته ديگر درباره باورهاي نادرستي است که درباره برخي بيماريهاي عفوني مانند هپاتيت C وجود دارد. متاسفانه برخي افراد گمان ميکنند اين نوع خاص از هپاتيت، از طريق ظرف و ليوان مشترک هم قابلانتقال است بنابراين بايد تمام اطرافيان خود را در جريان بيماريشان بگذارند. در حالي که احتمال انتقال اين بيماري عفوني از طريق رابطه زناشويي هم چندان مطرح نيست. امکان انتقال از طريق ظروف مشترک، دست دادن، روبوسي، تماس با عرق بدن بيمار و رفتن به مکانهاي عمومي هم اصلا وجود ندارد. هپاتيت C جزو بيماريهاي عفونياي است که بيشتر از طريق خون و فرآوردههاي خوني منتقل ميشود.
بگومگوهاي بيماري?هاي قلبي
اگربيماري قلبي?داريد، مخفي?اش نکنيد
دكتر محمدرضا رجبي
متخصص قلب و عروق، عضو هيات علمي دانشگاه علوم?پزشکي تهران
در كتابها و منابع تخصصي رشته قلب، به نكته مهمي اشاره شده است؛ اينكه حتما بايد ماهيت بيماري قلبي را بشناسيم، بدانيم با چه بيمارياي مواجه هستيم و به هر بيماري به اندازه عوارض و احتمال مرگ و مير كه ميتواند ايجاد كند، بها بدهيم تا از برچسب و انگ اشتباه زدن يا برعكس سادهانگاشتن آن خودداري شود. اينكه بيماري وجود داشته باشد و آن را كتمان يا در مورد آن بزرگنمايي كنيم، هردو غلط است. گاهي فرد بيماري مهم قلبي ندارد و مثلا دچار افتادگي ساده دريچه ميترال است، اما تاكيد بيش از حدي روي آن ميكند كه ميتواند در رويه زندگي، فعاليتهاي روزانه و حتي ازدواج و زندگي آيندهاش تاثير منفي داشته باشد. گاهي هم بيماري قلبي مهم است اما بيمار به دلايل شخصي آن را كتمان و پنهان ميكند كه باعث بروز مشكلاتي براي او خواهدشد.
فرد دچار بيماري قلبي و خانواده او بايد اطلاعات جامعي در مورد اين بيماري به دست بياورند و سوالهايشان را از پزشك بپرسند تا متوجه شوند اين بيماري چقدر ميتواند در زندگي فرد، فعاليتهاي وزرشي و.... او تاثيرگذار باشد و آيا لازم است اطرافيان، همكاران، اولياي مدرسه و ديگر كساني كه بيمار با آنها سروكار دارد، در جريان اين مشكل قرار گيرند يا نه.
مثلا كودكاني كه بيماريهاي قلبي مادرزادي شديد دارند و عمل جراحي برايشان انجام شده يا نياز به جراحي دارند و... به مراقبتهاي خاصي نيازمند هستند، بايد فعاليتهاي ورزشيشان محدود باشد و خطرهايي مثل خونريزي، به هم ريختن ريتم قلب و ايستقلبي آنها را تهديد ميكند. بايد اولياي مدرسه اين بچهها از مشكل آنها باخبر باشند و شرايط را بدانند. حتي گاهي لازم است دوستانشان هم در مورد اين وضعيت آگاه باشند.
در دنيا بيماران ديابتي طبق پروتكلي، پلاكاردهاي مخصوصي را همه جا همراه ميبرند. براي مبتلايان به برخي بيماريهاي قلبي هم اين پلاكاردها وجود دارد كه اگر دچار مشكلي شدند، افراد ديگر بتوانند به آنها كمك كنند و در جريان بيماريشان قرار گيرند اما در جامعه ما متاسفانه برخي خانوادهها مشكل جدي قلبي فرزندشان را پنهان ميكنند كه مبادا در آينده و ازدواج دچار مشكل شود در حالي كه علاوه بر مشكلات احتمالي كه ممكن است براي او ايجاد شود، پنهان كردن اين موضوع
از همسر آينده آنها را دچار مشكلات مهمي ميكند چون برخي از اين بيماران در دوره بارداري بايد تحتنظر باشند و برخي ديگر ممكن است از بارداري منع شوند.
پس پنهان كردن بيماريهاي مهم قلبي، به هيچوجه به نفع كودك و نوجوان بيمار نيست و بايد حتما در اين زمينه با پزشك مشورت كرد.